ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته