آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته