ای غم، تو که هستی؟ از کجا میآیی؟
هر دم به هوای دل ما میآیی
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
از نو شکفت نرگس چشمانتظاریام
گل کرد خارخار شب بیقراریام