گریه بود اولین صدا، آری!
روز اول که چشم وا کردیم
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
رفتی و این ماجرا را تا فصل آخر ندیدی
عبّاس من! دیدی امّا مانند خواهر ندیدی
مدینه حسینت کجا میرود؟
اگر میرود، شب چرا میرود؟
آبی برای رفع عطش، در گلو نریخت
جان داد تشنهکام و به خاک آبرو نریخت
هرچند، نامِ نیک، فراوان شنیدهایم
نامی، به با شکوهی زینب، ندیدهایم
سوارِ گمشده را از میان راه گرفتی
چه ساده صید خودت را به یک نگاه گرفتی