همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر