همین که بهتری الحمدلله
جدا از بستری، الحمدلله
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
منظومهٔ دهر، نامرتب شده بود
هم روز رسیده بود هم شب شده بود
همهٔ حیثیت عالم و آدم با توست
در فرات نفسم گام بزن، دم با توست
خانههای آن کسانی میخورد در، بیشتر
که به سائل میدهند از هرچه بهتر بیشتر