ای بزرگ خاندان آبها
آشنای مهربان آبها
شکر خدا دعای سحرها گرفته است
دست مرا کرامت آقا گرفته است
ستاره بود و شفق بود و فصل ماتم بود
بساط گریه برای دلم فراهم بود
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
دستی كه طرح چشم تو را مست میكشید
صد آسمان ستاره از آن دست میكشید
وعدهای دادهای و راهی دریا شدهای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شدهاى