رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
بیا باران شو و جاری شو و بردار سدها را
به پیکارِ «نخواهد شد» بیاور «میشود»ها را
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری