رها شد دست تو، امّا دل تو...
کنار ساحل دریا، دل تو...
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
امام عشق را ماه منیری
وفاداران عالم را امیری
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید