در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
بحث روز است صحبت از غم تو
سرخ مانده هنوز پرچم تو
تشنگان را سحاب پیدا شد
رحمت بیحساب پیدا شد
باز هم اربعین رسیده بیا
باز هم از تو بیخبر ماندم
گفت: آمد دلم به جان، گفتم
از چه؟ گفت: از غمِ زمان، گفتم