هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
به زیر تیغم و این آخرین سلام من است
سلام من به حسینی که او امام من است
همیشه تا که بُوَد بر لب مَلَک تهلیل
هماره تا که بشر راست ذکر ربّ جلیل
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
سلامِ ایزد منان، سلامِ جبرائیل
سلامِ شاه شهیدان به مسلم بن عقیل