زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
پیراهنت از بهار عطرآگینتر
داغت ز تمام داغها سنگینتر
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است