ای آنکه فراتر از حضور نوری!
با این همه کی ز دیدهام مستوری؟!
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من
دشمن خرابه را به تو آسان گرفته بود
از من هزار بار ولی جان گرفته بود!
چشم تو را چقدر به این در گذاشتند؟
گفتی پدر، مقابل تو سر گذاشتند