با من بیا هرچند صبرش را نداری
یک جا مرا در راه تنها میگذاری
امشب که ماهِ آسمان پرتوفشان است
با حُسن خود چشم و چراغ کهکشان است
بر شاهراه آسمان پا میگذارم
این کفشها دیگر نمیآید به کارم
از شهر من تا شهر تو راهی دراز است
اما تو را میبیند آن چشمی که باز است