سیدمحمد بابامیری | شعر هیأت

مهمانِ غمِ امامِ هفتم بودی!

خاموش ولی غرق ترنّم بودی
در خلسۀ عاشقانه‌ات گُم بودی

دفاع مقدس

شهادت‌نامه

رباعی

دریای خروشان

به دست باد دادی عاقبت زلف پریشان را
و سر دادند بی‌تو تارها آهنگ هجران را

کاروان در کوفه

عقیق شکسته

غزل

مسیح، خوانده مرا...

مسیح، خوانده مرا، وقت امتحان من است
زمان، زمانِ رجزخوانی جوان من است

وهب بن عبدالله علیه‌السلام

بیرقی بر شانه‌های باد

غزل

مسافر من

خورشید به خون نشسته‌ام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید

حضرت رقیه علیهاالسلام

رباعی

دست آسمان

اینجا گرفته‌ست مردی بر روی دست آسمان را
مردی که در قبضهٔ خود دارد تمام جهان را

غدیر

السلام علیک یا ساقی

غزل

فصل غم

غم با نگاه خیس تو معنا گرفته
یک موج از اشک تو را دریا گرفته

حضرت ام البنین علیهاالسلام

بیرقی بر شانه‌های باد

غزل