شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

بارقۀ صبح

آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»

چه سحرها، چه سحرهای خوشی بود و گذشت
چه خبرها، چه سفرهای خوشی بود و گذشت

نظر لطف خدا بود که افتاد به ما
تشنگی، فرصت سیراب شدن داد به ما

یاد جوع و عطشِ روز قیامت کردیم
یاد ظهر عطش‌افروز قیامت کردیم

گفته بودم دل من! ماه شو و روشن شو
رمضان است، ز مَن‌ها بگُذر، ایمَن شو

به خدا چلّۀ عشق است همین سی‌روزه
می‌توان بار سفر بست همین سی‌روزه

گفته بودم که فقط چند سحر فرصت هست
چند بار ای دل من! بغض تو این ماه شکست؟

روزی‌ات شد سفری در دل شب، با مولا؟
سفری تا سحرِ «فُزْتُ وَ رَبّ» با مولا؟

تشنگی ذکر لب ما شده بود این یک‌ماه
روزه شد روضۀ لب‌های اباعبدالله

سوختیم آه به یاد لب عطشان حسین
یاد لب‌های ترک‌خوردۀ طفلان حسین

ای خوشا آن‌که سبکبار به عید آمده است
آن‌که با وعدۀ دیدار به عید آمده است

آن‌که عیدانه ز لبخند امامش دارد
چشم بر آمدن ماه تمامش دارد
::
تو عزیز دوجهانی و فقیریم، فقیر
یوسفا «أَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ»، تو ما را بپذیر

نوبهارا! دل پرخون چمن را دریاب
روزه‌داران فلسطین و یمن را دریاب

طاقت امت جدّت به خدا طاق شده
آه خونین‌جگرا‌ن، شعلۀ آفاق شده

کاش آیینۀ دل، مات جمال تو شود
عید ما رؤیت ابروی هلال تو شود

مادران شهدا! ‌عید مبارک باشد
ای خوشا صبر شما، عید مبارک باشد

همسران شهدا! همسفران شهدا!
عید شد، می‌ر‌سد از فاطمه عیدی به شما

موسم بندگی یار مبارک باشد
مردم ای مردم بیدار! مبارک باشد

عید فطر آمده، باشیم به فکر فقرا
عید فطرآمده، «قَدْ أَفْلَحَ مَن زَكَّاهَا»

مردم ما دلشان صبر زلالی دارد
سفرۀ کوچکشان نان حلالی دارد

همه هستند اگر نوبت ایثار شود
پای کارند اگر موسم پیکار شود

گله‌مندند ولی حُجب و حیایی دارند
مردم ما چه گذشتی، چه وفایی دارند..

ای نشسته صف اول! به عدالت برخیز
مانده بر شانه تو بار امانت برخیز

عَلم داد برافراز، که ملت هستند
دل به شاهینِ ترازوی عدالت بستند..

شکر کن، این‌همه نعمت نرود از دستت
قدر دان، فرصت خدمت نرود از دستت

نکند «نرده» میان تو و مردم باشد
دردِ دل‌ها پسِ این فاصله‌ها گُم باشد

دوستان! صدق و صفای دهه شصت چه شد؟
راستی حال و هوای دهه شصت چه شد؟..

شور آن شعله مگویید که خاموش شده
«اختلاس» آمده، «اخلاص» فراموش شده

صف اول، صف خدمت، صف مردم‌داری
یک نفر نیست مخاطب، همه هستند آری..

معدن رنج، دل کارگران است هنوز
چشم مردم به عدالت، نگران است هنوز

سنگر توست همین میز و... امیدی‌ست به تو
آن سوی میزِ تو چشمان شهیدی‌ست به تو

گره ار وا نکنی خود گره کار مباش
برنمی‌داری اگر بار کسی، بار مباش

همنشین با فقرا باش، همین است بهشت
خانه کن در دل ایتام، چنین است بهشت

عید شد، آمدن عید مبارک بادت
وآن مواعید که کردی، نرود از یادت

عید رسوا شدن دشمن پیمان‌شکن است
روز یکدل شدن و جشن خروش وطن است..

دل به لبخند که بستیم؟ عدو غدار است
وقت اظهار«اَشداءُ علی الکُفار» است..

پشت سر لشکر فرعون و مقابل، دریاست
ذره‌ای ترس به دل راه مده، حق با ماست

نیل اگر هست عصا در کف موسی هم هست
مژده «إِنَّ مَعِی رَبِّی» آقا هم هست..

از سوی کرب‌وبلا عازم راه قدسیم
روز پیکار همه عضو سپاه قدسیم

قدس ای قدس! پی یاری تو از همه سو
می‌رسد لشکر پیروز «رِجالٌ صَدَقوا...»

می‌رسیم از ری و بلخ و نجف و شام و حجاز
صف به صف تا که بخوانیم به صحن تو نماز

مژده، ای قدس! که آیات رهایی با ماست
بزن ای قلب فلسطین! که صدایت زیباست

رود، آن نیست که سنگی به رهش سد نشود
رود، آن است که در راه مردّد نشود

چشم این رود چهل‌ساله‌ به دریاست هنوز
یک جهان، نهر دعا پشت سر ماست هنوز

اولین بارقۀ صبح سپید است امید
نفس زخمی جانباز و شهید است امید

دشمنانی که گرفتند شهید از من و تو
وای از آن دم که بگیرند امید از من و تو

دل ما مانده به پیروزی فردا روشن
دل ما روشن و راه حججی‌ها روشن

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
سروده مشترک آقایان محمدمهدی سیار، میلاد عرفان‌پور و محمدرضا وحیدزاده