شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

به نام ایزد دانا

اول دفتر به نام ایزد دانا
صانع پروردگار حیّ توانا

اکبر و اعظم، خدای عالم و آدم
صورت خوب آفرید و سیرت زیبا

از درِ بخشندگیّ و بنده‌نوازی
مرغ هوا را نصیب و ماهی دریا

قسمت خود می‌خورند مُنعم و درویش
روزی خود می‌برند پشّه و عنقا

حاجت موری به علم غیب بداند
در بُن چاهی به زیر صخرۀ صمّا...

از همگان بی‌نیاز و بر همه مشفق
از همه عالم نهان و بر همه پیدا

پرتو نور سرادقات جلالش
از عظمت ماورای فکرت دانا...

هر که نداند سپاس نعمت امروز
حیف خورد بر نصیب رحمت فردا

بارخدایا مهیمنیّ و مدبّر
وز همه عیبی مقدسی و مبرّا

ما نتوانیم حق حمد تو گفتن
با همه کرّوبیان عالم بالا

«سعدی» از آن‌جا که فهم اوست سخن گفت
ور نه کمال تو، وَهم کی رسد آن‌جا؟