شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حرم را سیاه‌پوش کنید

مدینه ماه تو آمادۀ سفر شده است
نشان کوچ، در آیینه جلوه‌گر شده است

بدونِ پلک زدن، چون همیشۀ تاریخ
به گِردِ شمس نبوت، علی قمر شده است

دُرُست، دوخته چون برق چشم در چشمش
اگرچه از همه کس، دل‌شکسته‌تر شده است

وداع جان و جهان می‌کند «رسول کریم»
همان‌که عشق از او صاحبِ نظر شده است

به یُمن تابشِ این آفتابِ عالم‌گیر
شبِ جهالتِ قومِ عرب سحر شده است

خدا گواست که از پرتو هدایت اوست
اگر عدالت و توحید مستقر شده است

اَلا رسول مکرم! که در بسیطِ زمین
به کیمیایِ نگاه تو خاک، زر شده است

قسم به عصمتِ یاسین، قسم به عترتِ یاس
جهانِ ما به پیامِ تو تشنه‌تر شده است

به شوقِ جلوه‌ای از آن جمال نورانی‌ست
اگر که دیدۀ دل‌ها، خدانگر شده است

ز فیضِ تربیتِ آن دم مسیحایی
دعای زنده‌دلان، صاحبِ اثر شده است

دوباره پنجره‌ای تا مدینه بگشاییم
مدینه‌ای که یتیم از چنین پدر شده است

در آن فضایِ نفس‌گیر، گرم راز و نیاز
امینِ وحی خدا، با پیامبر شده است..

صدا، صدای رسولِ خداست می‌گوید
صدایِ پیکِ اجل شد، صدای در شده است

برای سیر در آفاقِ عالمِ ملکوت
تمامِ هستی‌اش آمادۀ سفر شده است

شتاب کن سوی مسجد، اذان بگوی بلال!
بگو که فاطمه از غصه خون‌جگر شده است

مدینه را و حرم را سیاه‌پوش کنید!
صدای گریۀ زهراست، خوب گوش کنید!