شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

حسرت زیارت

قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
«توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو»

خدا به یُمن شما رزق می‌دهد ما را
زمین نشسته سر سفرۀ قناعت تو

هر آنچه قد بکشد صبر، باز هم دستش
نمی‌رسد به بلندای استقامت تو

چه آمده به سر ماهِ رویت این شب‌ها
که در توان علی هم نبوده رؤیت تو

هنوز کوثر این اشک‌ها خروشان است
چگونه سرد شود داغ بی‌نهایت تو

تو رفته‌ای و جهان قرن‌هاست می‌سوزد
و مانده روی دلش حسرت زیارت تو

چقدر دست غزل در برابرت خالی‌ست
بگو چگونه درآییم از خجالت تو