دریا

دلم رود است و دریا چشم‌هایم
فدای دست سقا چشم‌هایم
هزاران قطره باران می‌فرستم
برای خیمه‌ها با چشم‌هایم

نه تنها لحظۀ پرواز بارید
تمام عمر با اعجاز بارید
تو باران نیستی، باران کسی بود
که دست از دست داد و باز بارید

دو چشم خیس، یک دریا، دوتا دست
دوتا گلدستۀ زیبا، دوتا دست
قنوت تشنگی را سرخ خواندند
کنار غربت سقا، دوتا دست

غمی در چشم سقا موج می‌زد
لبش خشکیده اما موج می‌زد
کنار مشک افتاده‌ست یک دست
کنار مشک دریا موج می‌زد

برادر تشنه‌کام و مشک در دست
به دل شوق امام و مشک در دست
به سوی خیمه‌ها راهی شد اما...
دوبیتی ناتمام و دست بر خاک