شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

در جستجوی کربلا

باید به دنبال صدایی در خودم باشم
در جستجوی کربلایی در خودم باشم

حالم به‌هم‌خورده از این «ابن‌سیاهی»ها
باید به فکر روشنایی در خودم باشم

بعد از هزار و سیصد و خورشید عاشورا
باید به فکر جابه‌جایی در خودم باشم

زینب شوَم در سعی زنجیر و صفای خون
میراث‌دار کربلایی در خودم باشم

باید سراپا زخم باشم، بگذرم از خویش
تا صاحبِ خون خدایی در خودم باشم

غمگینم و از غم بساط گریه‌ام جور است
باید شب ماتم‌سرایی در خودم باشم

::

هر شب گرفتار بلایی در خودم هستم
چشم انتظار کربلایی در خودم هستم

حال غریبی دارم و از داغ لبریزم
محتاج تغییر هوایی در خودم هستم

گاهی ابوسفیانی‌ام... گاهی یزیدی... گاه،
در جستجوی نینوایی در خودم هستم

روز و شبم ویران‌تر از ویرانۀ شام‌ست
هر شب عزادار عزایی در خودم هستم

حسِّ غریبی دارم از خشکیدن لب‌ها
دنبال ردِّ چشمه‌هایی در خودم هستم

هر شب گلویم را به زیر نیزه می‌گیرم
هر شب به دنبال منایی در خودم هستم...