شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دلیلِ راه

راه از بیگانه می‌جستیم، آخر گم شدیم
خانۀ خود را نمی‌دیدیم و سردرگم شدیم

کوچۀ تاریخ ما تکرار خود ناباوری‌ست
ما مکرّر ما مکرّر ما مکرّر گم شدیم

پایمان در مسجد اما دستمان بر جام بود
بی‌وضو در کوچۀ الله اکبر گم شدیم

ای یتیم خانۀ همسایه از ما دور شو
فقر پیدای تو را دیدیم و در زر گم شدیم

با علی بودیم، تا وقتی علی عمّار داشت
شهر را گشتیم امّا بی ابوذر گم شدیم

با شهیدان تا کنار جبهه آری بوده‌ایم
خط در آتش ماند و ما سنگر به سنگر گم شدیم

ما گلوی زخمیِ بی‌سیمِ بی‌فرمانده‌ایم
حاج قاسم! حاج قاسم! ما که دیگر گم شدیم

تا شهیدان بینمان بودند مقصد گم نبود
بی شهیدان یک به یک معبر به معبر گم شدیم

ای برادر! عشق - این آتش - دلیل راه بود
هرچه در ما بیشتر افروخت کمتر گم شدیم