شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

دو عالم اسیر اوست

با دستِ بسته است ولی دست‌بسته نیست
زینب سرش شكسته ولی سرشكسته نیست

هرچند سر به‌ زیر... ولی سرفراز بود
زینب قیام كرده چون از پا نشسته نیست

زینب اسیر نیست، دو عالم اسیر اوست
او را اسیر قافله خواندن خجسته نیست

رنج سفر، خطر، غم بازار، چشم شوم
داغ سه‌ ساله دیده ولی باز خسته نیست

حتی اگر به صورت او سنگ می‌خورد
او زینب است، معجرش از هم گسسته نیست