شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سردار بی‌سپاه

وقتی سکوت سبز تو تفسیر می‌شود
چون عطرِ عشق، نام تو تکثیر می‌شود

در انعکاس سادهٔ آن فصل التهاب
تنهایی‌ات هر آینه تفسیر می‌شود

طاقت گدازتر ز تَبِ جنگ روبروست
صلحی، که زیر سایهٔ شمشیر می‌شود

تو مرد جنگ بودی و می‌دانم ای عزیز
سردار بی‌سپاه، زمین‌گیر می‌شود!

صبر تو، انتظارِ عطش‌سوزِ کربلاست
صبری که صبح حادثه تعبیر می‌شود

مسموم دست کینه شدی ـ وه ـ چه جانگداز
زینب ز داغ آن دلِ خون، پیر می‌شود

تو نور چشم فاطمه بودی برادرم!
یک شهر، در فراقِ تو دلگیر می‌شود