شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

سورۀ کهف

گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است...

نهج‌الفصاحه در خون، نهج‌البلاغه در اشک
جبریل پرشکسته، بر خاک‌ها عجیب است

قصد نماز دارد، خورشید خون‌گرفته
وقتی رسول اکرم بر نیزه‌ها خطیب است

قد قامت‌الصلاتش صد اوج در فراز است
حی علی‌الفلاحش صد موج در نشیب است

در این حرای زخمی، پیچیده سورۀ کهف
لحنش چه دلنشین و صوتش چه دلفریب است...

شش‌گوشۀ مراد است این عرش خاک‌خورده
هرکس نیامد اینجا، از عشق بی‌نصیب است

احساس استجابت، در این حریم جاری‌ست
اینجا یکی مجاب و آن دیگری مجیب است

در این محیط زخمی در این فضای مجروح
هر کس نفس کشیده عمری‌ست بی‌شکیب است