شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

شعری به رسم هدیه

شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد

ای باد! راه خانۀ موعودمان کجاست
ای رودهای گمشده! مقصودمان کجاست

ای کاش باد بود و غزل بود و جاده‌ها
می‌آمدیم سوی تو ما پا پیاده‌ها

می‌آمدیم و عرض ادب، عرض احترام
تبریک عید و گفتن لبیک یا امام...

روز تولد تو زمین مهربان‌تر است
خورشید شاد‌تر شده گویا جوان‌تر است

کوچه به کوچه زمزمۀ طاق نصرت است
عید است و جمکران تو امشب قیامت است...

دورم ولی تو مرحمتت دیر و دور نیست
بودن فقط منوط به شرط حضور نیست

مادربزرگ گفت که او، حَیّ و حاضر است
بر حال ما همیشه نگهبان و ناظر است

دستش گره‌گشاست، نگاهش گره‌گشاست
یک خنده روی صورت ماهش گره‌گشاست

ای دل چرا شکسته و ساکت نشسته‌ای
چیزی بگو که ندبه و آهش گره‌گشاست

شعبان کرامت است و شفاعت علی‌الخصوص
ماه تمام نیمۀ ماهش گره‌گشاست

شب پشت شب گره به گلوی غزل زده
حلقه به حلقه زلف سیاهش گره‌گشاست

حلقه به حلقه در زده تبریک گفته‌ام
نام تو را در این شب تاریک گفته‌ام

نام تو روشنایی صبح است و راز عشق
خواندم پس از اذان طلوعت نماز عشق

روز تولد است و سلام و ارادتی
دادم به دست باد به شوق زیارتی