شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

صبح صادق

ای كوی تو، كعبۀ خلايق‏
طالع ز رخ تو، صبح صادق

ای پایۀ منبرت فراتر
از کرسی هفت چرخ اخضر

تا نام ز ماه و مهر بوده‌ست
خاک در تو، سپهر بوده‌‌‌ست

گفته‏‌ست خرد، بس آفرينت
صد‌ها چو «هشام»، خوشه‌چينت

گردش، ز فلک، اشاره از تو
استاد خرد، «زراره» از تو

چون «مؤمن طاق» از تو آموخت‏
لب بر لب هر چه مدعی دوخت

انديشه هر آنچه بود مُجمَل‏
بشنيد مفصل از «مُفَضّل»...

كی مكتب تو، نظير دارد؟
صدها چو «ابوبصير» دارد

تا مشعل علم، «جابر» افروخت‏
بس نكته، خرد كه از وی آموخت‏

شد شهره به دهر، مذهب تو
«حمران» و «ابان» و مكتب تو...

فانی نه، كه جاودانه‌‏ای تو
دريايی و بی‌كرانه‌‏ای تو...