شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

صحبت سقاست، می‌آیی؟

شبی ابری شدم سجاده را با بغض وا کردم
به باران زلال چشم‌هایم اقتدا کردم

دو رکعت اشک باریدم دو رکعت ناله سر دادم
دو رکعت درد دل از دوری‌ات پیش خدا کردم...

تمام شب نگاهم خیره بر گلدان خالی بود
تمام شب برای نرگس چشمت دعا کردم

هوا روشن شد و من در هوای دیدن رویت
نوای ندبه سر دادم به عهد خود وفا کردم...

سرم بر روی سجده... مُهر خیس از اشک‌هایم شد
شنیدم بوی تربت را هوای کربلا کردم

به شوق اینکه هرجا صحبت سقاست می‌آیی
بساط روضۀ مشک و علم را دست و پا کردم

به سوز ناله‌هایم نی زدم آهسته آهسته
فضای خانۀ خود را شبیه نینوا کردم

دو چشمم تیره شد انگار جایی را نمی‌دیدم
و صبح سوت و کور جمعه را شام عزا کردم

غزل، بارانی از گریه، غزل، روضه، غزل، ناله
تو را با هر زبانی که بلد بودم صدا کردم

و هرچه منتظر ماندم ندیدم روی ماهت را
غروب جمعه شد سجاده را با بغض تا کردم