شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

عطر تبسم

تاجی از آفتاب سر قم گذاشتند
نوری ز عشق در دل مردم گذاشتند

بانو! تو آمدی، سر هر سفرۀ تهی
سیب گلاب و سبزه و گندم گذاشتند

باران گرفت و عطر هزاران گل انار...
روی لبِ کویر، تبسّم گذاشتند

از برکت قدوم شما شوره‌زارها
رودی شدند و سر به تلاطم گذاشتند

این شهر را به عشق شما «شهر اهل‌بیت»
شهر ستارگان زمین... قم گذاشتند

دستان مهربان تو را آسمانیان
بر شانه‌های خستۀ مردم گذاشتند...