قرار

دل شکسته...تن خسته، آمد از در ساعت
سلام داد و کمی مکث کرد باز به عادت

اجازه هست که در سایۀ نگاه تو باشم!؟
چقدر زود رسید این سوال او به اجابت

دو قطره اشک چکید این هم از جواب سلامت
دو قطره اشک چکید این هم از جواز زیارت

نشست گوشۀ صحن و به گنبد تو نظر دوخت
برایت از خود گفت از زمانه کرد شکایت

همین که خواست برای تو شعر تازه بخواند
سرش گرفت جنون و دلش گرفت طراوت

بلند شد وسط صحن...با چه وجد و غروری
و خواند آن غزلی را که گفته بود برایت:

تمام فصل‌های من کنار تو بهار شد
ببین چه ساده می‌شود به عشق تو دچار شد

زیارتت بهشت را به ارمغان می‌آورد
خوشا به حال آن کسی که با تو همجوار شد

فقط به خاطر حریم روح‌پرور تو بود
اگر کسی در این کویر خشک ماندگار شد

یکی یکی به خاک قم چکید اشک‌های تو
در انتظار دیدن برادرت انار شد

همیشه اولین و آخرین پناه من تویی
همیشه بی قراری‌ام کنار تو قرار شد

::

قرار بعدی خود را گذاشت با تو به فردا
دلش میان حرم ماند و رفت از در ساعت