شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

ماتم‌های عالم

با هم صدا کردند ماتم‌های عالم را
وقتی جدا کردند همدم‌های عالم را

از عطر یاسم بادهای باغ‌های دور
از یاد می‌بردند مریم‌های عالم را

تا صبح بر گلبرگ زردش اشک خواهم ریخت
شرمنده خواهم ساخت شبنم‌های عالم را

انگار یک‌جا بر سرم آوار می‌کردند
تیغ تمام ابن‌ملجم‌های عالم را

من پشت پرچین بهشت کوچکم دیدم
هیزم‌به‌دوشانِ جهنم‌های عالم را

ماهم هلالی می‌شد و من در حلولی سرخ
می‌دیدم آغاز محرم‌های عالم را