شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

وداع رمضان

افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت

افسوس که سی پاره این ماه مبارک
از دست به یکبار چو اوراق خزان رفت...

شد زیر و زبر چون صف مژگان، صف طاعت
شیرازه جمعیت بیداردلان رفت

بی‌قدری ما چون نشود فاش به عالم؟
ماهی که شب قدر در او بود نهان، رفت...

تا آتش جوع رمضان چهره برافروخت
از نامۀ اعمال، سیاهی چو دخان رفت

با قامت چون تیر در این معرکه آمد
از بار گنه با قد مانند کمان رفت

برداشت ز دوش همه کس بار گنه را
چون باد، سبک آمد و چون کوه، گران رفت

چون اشک غیوران به سراپردۀ مژگان
دیر آمد و زود از نظر آن جان جهان رفت

از رفتن یوسف نرود بر دل یعقوب
آن‌ها که به «صائب» ز وداع رمضان رفت