ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
در طوس شدی مقیم، تا سر بزند
«و الصُّبحِ اِذا تَنَفّسَ» از ایوانت
در طوس دلم هیچ زمان خسته نبود
آغوش بهشت، لحظهای بسته نبود
مشهد به کدام جلوه دل خوش میکرد
گر منظر این گنبد و گلدسته نبود؟!
خواهی که شود مشکلت آسان ای دوست!
از غم نشود دلت هراسان ای دوست
احرام سفر ببند زیرا گفتند:
«دین را حرمیست در خراسان» ای دوست
چون قطره که محو گشته در اقیانوس
ماییم و جلال جلوۀ شمس شموس
وقت است که موسی و حواریونش
بار سفر از «طور» ببندند به طوس
اینجا حرم است، حجت هشتم را
تکرار کن آیۀ «قل اللهم» را
یک پرچم سبز، با تکان دادن دست
دعوت به بهشت میکند مردم را
در طوس که قبلۀ خداجویان است
ما بین دو کوه، روضۀ رضوان است
«از خاتم انبیاء در اینجاست تنی»
«از سید اوصیا در اینجا جان است»
پیوسته به طوس، میهمان میآید
دلها به سوی قبلۀ جان میآید
هر روز غروب در خراسان خورشید
از بدرقۀ مسافران میآید