چشم به راه

چشم به راه

ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دل‌سوختۀ آتش آهش باشیم
از درد فراق دم زدن آسان است
این جمعه بیا چشم‌به‌راهش باشیم

پایگاه اشعار مناسب اجرا در هیأت

عباس همتی

امام عصر علیه‌السلام

رباعی

فصل انتظار

مفعول مفاعیل مفاعیلن فع (رباعی)

عصای معجزه

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

امام خامنه‌ای

فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد

نغمه مستشارنظامی

بعد از این‌که دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت

رضا خورشیدی‌فرد

ماییم و شکوهِ نصر ان‌شاء‌الله
قدس است و شکستِ حصر ان‌شاء‌الله

سیدمحمدجواد شرافت

همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را

سیدمحمدرضا یعقوبی‌آل

گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر
که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر

جواد محمدزمانی

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شده‌اى

علی‌اکبر لطیفیان

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی‌نام تو نامه کی کنم باز؟

نظامی گنجوی

آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچه‌ای نشست که سر منزل تو بود

غلامرضا شکوهی

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

علیرضا قزوه

شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم

سعید بیابانکی

فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرت‌‏فزای طور شود جلوه‌‏زارمان

محمدعلی مجاهدی

چشم به راه

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد

بعد از این‌که دفن شد آن شب پیمبر در سکوت سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت

ماییم و شکوهِ نصر ان‌شاء‌الله قدس است و شکستِ حصر ان‌شاء‌الله

همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را

گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شده‌اى

ای نام تو بهترین سرآغاز بی‌نام تو نامه کی کنم باز؟

آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود در کوچه‌ای نشست که سر منزل تو بود

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟ خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم

فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان حیرت‌‏فزای طور شود جلوه‌‏زارمان

دلا ز معرکه محنت و بلا مگریز
چو گردباد به هم پیچ و چون صبا مگریز

فتح نزدیک است وقتی مرد میدان حمزه باشد
خصم خاموش است وقتی شیر غرّان حمزه باشد

بعد از این‌که دفن شد آن شب پیمبر در سکوت
سُست شد ایمان مردم، مُرد باور در سکوت

ماییم و شکوهِ نصر ان‌شاء‌الله
قدس است و شکستِ حصر ان‌شاء‌الله

همان قاتل که ویران ساخت اردوگاه قانا را
همان غاصب که خونین کرد «صبرا و شتیلا» را

گشوده باغِ تاریخ از گلِ عبرت، بسی دفتر
که هر برگ از تبِ خجلت، رُخی دارد چو شبنم، تر

وعده‌ای داده‌ای و راهی دریا شده‌ای
خوش به حال لب اصغر كه تو سقّا شده‌اى

ای نام تو بهترین سرآغاز
بی‌نام تو نامه کی کنم باز؟

آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچه‌ای نشست که سر منزل تو بود

بی‌تو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان می‌گذرد، ماندن جان را چه کنم؟

شبی نشستم و گفتم دو خط دعا بنویسم
دعا به نیت دفع قضا بلا بنویسم

فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرت‌‏فزای طور شود جلوه‌‏زارمان