ماه صفر رسید و افق رنگ دیگر است
عالم سیاهپوش به سوگ سه سرور است
ذرات غم نشسته به رخسار آفتاب
از داغ آنکه بر دو جهان سایهگستر است
کعبه سیاهپوش و به تن جامۀ عزا
زمزم به حال زمزمه و چشم او تر است
ماه عزای سید و سالار انبیاست
کوثر ز اشک فاطمه لبریز گوهر است
بر کائنات گرد یتیمی نشسته است
رفت آن پدر که مظهر الله اکبر است...
ماه سقیفه آمد و افروخت آتشی
کز دود آن به چشم بشر تا به محشر است
دار سقیفه معجز شق القمر نمود
این معجزه ز شق قمر نیز برتر است
آنجا دو نیمه شد مه و پیوند یافت باز
اعجاز هم ز شخص شخیص پیمبر است
خود ماه چیست یک کرۀ کوچکی ز خاک
در پیش کائنات ز یک ذره کمتر است
این جا کتاب و عترت از هم جدا شدند
این ثقل اکبر آمد و آن ثقل اصغر است...
از پشت در طنین صدایی رسد به گوش
خاکم به سر که نالۀ زهرای اطهر است
آن هم دری که روح امین اذن می گرفت
والله، جای گفتن الله اکبر است...