شعر هیأت شعر عاشورایی نثر ادبی اشعار مذهبی

یاران شهید

گفتم که: دلت؟ گفت: لبالب ز امید
گفتم: سخنت؟ گفت: شعار توحید
گفتم: به چه ره بایدمان رفتن؟ گفت:
آن راه که می‌روند یاران شهید

لب‌تشنه‌ام از سپیده آبم بدهید
جامی ز زلال آفتابم بدهید
من پرسش سوزان حسینم، یاران!
با حنجرۀ عشق جوابم بدهید

همواره دلم لبالب از یاد تو باد
خورشید شبم نام سحرزاد تو باد
حاشا که به جز حرف تو حرفی بزنم
این حنجره ارزانی فریاد تو باد

چون لاله ز باغ سرخ سر بر کردی
از نافۀ عشق تن معطر کردی
تا چشمۀ جوشان شهادت رفتی
آن‌گاه از آن چشمه لبی تر کردی