شکوهمند شهیدی که از نماز بگوید
به مُهر سجدۀ خونین هزار راز بگوید
حماسه بی زن و زن بی حماسه بیمعناست
که مرد بی مدد عشق در جهان تنهاست
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
ای آسمان به راز و نیازت نیازمند
آه ای زمین به سوز و گدازت نیازمند
چه شد که در افق چشم خود شقایق داشت
مدینهای که شب پیش صبح صادق داشت
در جام دیده اشک عزا موج میزند
در صحن سینه شور و نوا موج میزند
کو آن که طی کند شب عرفانی تو را
شاعر شود حقیقت نورانی تو را