رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
باز هم آب بهانه شد و یادت کردم
یادت افتادم و با گریه عبادت کردم
دوباره شهر پر از شور و شوق و شیداییست
دوباره حال همه عاشقان تماشاییست
آن شب که چارچوب غزل در غزل شکست
مست مدام شیشۀ می در بغل شکست