تو آمدی و بهشت برین مکه شدی
امان آمنه بودی امین مکه شدی
چهره انگار... نه، انکار ندارد، ماه است
این چه نوریست که در چهرۀ عبدالله است؟
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
شعر اگر از تو نگوید همه عصیان باشد
زنده در گور غزلهای فراوان باشد
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی