بگذر ز خود که طی کنی آن راه دور را
مؤمن به غیب شو که بیابی حضور را
«دیروز» در تصرّف تشویش مانده بود
قومی که در محاصرۀ خویش مانده بود
بال پرواز گشایید که پرها باقیست
بعد از این، باز سفر، باز سفرها باقیست
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد