من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
زخمی شکفته، حنجرهای شعلهور شدهست
داغ قدیمی من از آن تازهتر شدهست
مسافرم من و گم کرده کوکب اقبال
نه شوق بدرقه دارم، نه شور استقبال
همسایه، سایهات به سرم مستدام باد
لطفت همیشه زخم مرا التیام داد
با نیت نگاه تو آغاز میکنم
احساس خویش را به تو ابراز میکنم
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی