چقدر ها کند این دستهای لرزان را؟
چقدر؟ تا که کمی سردی زمستان را...
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود
دوباره پر شده از عطر گیسویت شبستانم
دوباره عطر گیسویت؛ چقدر امشب پریشانم
مردِ جوان دارد وصیت مینویسد
میگرید و ذکر مصیبت مینویسد