خاکیان را از فلک، امید آسایش خطاست
آسمان با این جلالت، گوی چوگان قضاست
این روزها حس میکنم حالم پریشان است
از صبح تا شب در دلم یکریز باران است
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
الا ای چشمۀ نور خدا در خاکِ ظلمانی
زمین با نور اخلاق تو میگردد چراغانی