دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
در آتشی از آب و عطش سوخت تنت را
در دشت رها کرد تن بیکفنت را
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار