هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود