بیا تا برآریم دستی ز دل
که نتوان برآورد فردا ز گل
دیدم گل تازه چند دسته
بر گنبدی از گیاه رُسته
بهنام خداوند جانآفرین
حکیم سخن در زبان آفرین
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
کريم السّجايا، جميل الشّيم
نبّى البرايا، شفيع الامم