حرمت خاک بهشت است، تماشا دارد
جلوۀ روشنی از عالم بالا دارد
شب کویر، شبی ساکت است و رازآلود
شب ستاره شدن زیر آسمان کبود
شنیدم رهنوردان محبت
شدند آیینهگردان محبت
سالها شهر در اعماق سیاهی سخت است
روز و شب بگذرد اما به تباهی سخت است
مِنّی اِلَیْکِ... نامهای از غربت ایران
در سینه دارم حرفهایی با تو خواهرجان
باید که تو را حضرت منان بنویسد
در حد قلم نیست که قرآن بنویسد
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد