ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
بیخواب پی همنفسی میگردد
بیتاب پی دادرسی میگردد
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
در چاه عدم دو همقدم افتادند
با هم به سیهچال ستم افتادند
خوب است چنان که حسرتش هم خوب است
یارب! دلم از ندیدنش آشوب است
در باغ جهان نسیم سرمد آمد
بر غنچۀ علم، فیض بیحد آمد
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست
بر عمرِ گذشته کن نگاهی گاهی
از سینۀ خود برآر آهی گاهی