من در بر کشتی نجات آمدهام
در ساحل چشمۀ حیات آمدهام
گفتا بنویس تا سحر، نامۀ عشق
با دیدۀ پُر ابر، سفرنامۀ عشق
دیدیم جهان بیتو به بن بست رسید
هر قطره به موجها که پیوست رسید
تا نام تو را دلم ترنّم کردهست
با یاد تو، چون غنچه تبسّم کردهست
شور سفر کربوبلا در سر توست
برخیز، گذرنامه، دو چشم تر توست
دل میبرد از گنبد خضرا شالش
آذین شده کربلا به استقبالش