زهرای حزین، ز گرد راه آمده بود
جبریل، غریق اشک و آه آمده بود
گفت آن که دل تیر ندارد برود
یا طاقت شمشیر ندارد برود
شاید که برای تعزیت میآید
تشییع تو را به تسلیت میآید
خورشید به خون نشستهام، آه! رسید
آهِ منِ دلشکسته تا ماه رسید
در نام رقیه، فاطمه پنهان است
از این دو، یکی جان و یکی جانان است